
بار دیگر جادههای جنوب کرمان در تاریکی شب شاهد حادثهای دردناک بودند، تصادفی سهمگین، آتشسوزی، مرگ یک پدر و یتیم شدن دو کودک و باز هم رد پای آشنا وانت نیسانی مملو از گازوئیل قاچاق با سرعتی جنونآمیز در حال سبقت و بیاعتنا به جانهایی که در مسیرند.
اما این بار هم نمیتوان تنها به ذکر اعداد و آمار اکتفا کرد، زیرا این ارقام، واقعیتهایی زندهاند که پشت هرکدام رنجی بزرگ پنهان است.
رانندهای که تنها برای تأمین معاش دو دختر خردسالش با وانت سادهاش در مسیر قانونی خود حرکت می کرد، حالا دیگر نیست و کودکانش به ناگاه در میانه کودکی با مفهوم تلخ بیپدری آشنا شدند.
اما سوال اساسی این است، چرا هنوز سوخت بری هست؟ چرا هنوز نیسانها در دل شب با بار قاچاق و خطر جان میسوزانند؟
پاسخ ساده و تلخ است، چون شغل نیست، چون توسعه نیافتهایم، چون ظرفیتهای منطقه هنوز خاک میخورند.
جنوب کرمان سرزمینی است که روی گنج خوابیده است معادن ارزشمند، خاک حاصلخیز، جوانان پرتلاش و زنان و مردانی که میخواهند بمانند، کار کنند و بسازند، اما وقتی کارخانهای نیست، معدن فعالی نیست، بازار کشاورزی درست مدیریت نمیشود و صنایع پایین دستی به فراموشی سپرده میشوند، سوختبری به ناچار آخرین گزینه نانآوری میشود.
اگر معادن فعال میشدند، اگر جوانها به جای مخازن گازوئیل، ابزار تولید به دست میگرفتند، دیگر شاهد مرگهایی از این دست نبودیم.
سوختبری فریاد خاموش فقر است، نه باید تطهیرش کرد، نه باید نادیده گرفت باید آن را ریشهای درمان کرد.
اینکه هنوز در سال ۱۴۰۴، راه امرار معاش برخی از مردم، عبور از جاده با مخازن پر از سوخت قاچاق باشد نه فقط یک معضل اقتصادی بلکه یک زنگ خطر اجتماعی است، چنین معضلاتی با گشت پلیس و توقیف خودرو رفع نمیشود، بلکه با توسعه پایدار، اشتغال فراگیر و عزمی ملی برای آباد کردن جنوب کرمان رفع خواهد شد.
پایان این داستانها فقط وقتی رقم میخورد که دیگر جوانی به جای رانندگی در شب در روز کار کند، بیمه داشته باشد، درآمد داشته باشد و لبخند دخترش از وحشت آینده نلرزد.
تا آن روز جادهها همچنان روایتگر تلخی خواهند بود..
یادداشت از:الهام دوماری
اما این بار هم نمیتوان تنها به ذکر اعداد و آمار اکتفا کرد، زیرا این ارقام، واقعیتهایی زندهاند که پشت هرکدام رنجی بزرگ پنهان است.
رانندهای که تنها برای تأمین معاش دو دختر خردسالش با وانت سادهاش در مسیر قانونی خود حرکت می کرد، حالا دیگر نیست و کودکانش به ناگاه در میانه کودکی با مفهوم تلخ بیپدری آشنا شدند.
اما سوال اساسی این است، چرا هنوز سوخت بری هست؟ چرا هنوز نیسانها در دل شب با بار قاچاق و خطر جان میسوزانند؟
پاسخ ساده و تلخ است، چون شغل نیست، چون توسعه نیافتهایم، چون ظرفیتهای منطقه هنوز خاک میخورند.
جنوب کرمان سرزمینی است که روی گنج خوابیده است معادن ارزشمند، خاک حاصلخیز، جوانان پرتلاش و زنان و مردانی که میخواهند بمانند، کار کنند و بسازند، اما وقتی کارخانهای نیست، معدن فعالی نیست، بازار کشاورزی درست مدیریت نمیشود و صنایع پایین دستی به فراموشی سپرده میشوند، سوختبری به ناچار آخرین گزینه نانآوری میشود.
اگر معادن فعال میشدند، اگر جوانها به جای مخازن گازوئیل، ابزار تولید به دست میگرفتند، دیگر شاهد مرگهایی از این دست نبودیم.
سوختبری فریاد خاموش فقر است، نه باید تطهیرش کرد، نه باید نادیده گرفت باید آن را ریشهای درمان کرد.
اینکه هنوز در سال ۱۴۰۴، راه امرار معاش برخی از مردم، عبور از جاده با مخازن پر از سوخت قاچاق باشد نه فقط یک معضل اقتصادی بلکه یک زنگ خطر اجتماعی است، چنین معضلاتی با گشت پلیس و توقیف خودرو رفع نمیشود، بلکه با توسعه پایدار، اشتغال فراگیر و عزمی ملی برای آباد کردن جنوب کرمان رفع خواهد شد.
پایان این داستانها فقط وقتی رقم میخورد که دیگر جوانی به جای رانندگی در شب در روز کار کند، بیمه داشته باشد، درآمد داشته باشد و لبخند دخترش از وحشت آینده نلرزد.
تا آن روز جادهها همچنان روایتگر تلخی خواهند بود..
یادداشت از:الهام دوماری