
در روزی آسمانی، که نور خورشید غمانگیز با اشکهای باران در آمیخته بود، امیدم به زندهکردن یاد عاشورا جلوه ای تازه یافته بود.
چهارشنبهای که به شکرانهاش، زائران نورانی حضرت رضا به حریم پاکش گام مینهادند، دل جامانده من نیز در حسرت فراق و دوری از حرم مطهر در جستوجوی فرصتی برای خدمت در چایخانه و موکب های عزاخانه حسینی میتپید.
چایخانه، گویی دنیای دیگری بود. عطر دلانگیز چای گلاب تازه دم کرده، فضا را پر کرده بود و صدای محزون نوحهخوانی روشندل ، با نغمههای دلنشینش، دلهای عاشق را به شور میآورد.
هر استکان چای قند پهلو ، گویا جرعهای از محبت و ارادت به سید الشهدا بود؛آقای کریمی که مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ فی تُرْبَتِهِ است و لذا همگان در صف چای متبرک حضرتی ایستاده اند. در آن چایخانه، هر قطره معطر و داغ، نمادی از عشق بیپایان به حضرت اباعبدالله به مصداق (اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرُدُ اَبَداً) به شمار میرفت.
من ، پا به شفاخانه حضرت اباعبدالله گذاشته بودم و در دل خود نیت کرده بودم که روز زیارتی امام رضاجان بتوانم خدمت کنم.در گوشه مجلس و مقابل چایخانه نشستم . کتیبه مخمل مشکی رنگ سر در چایخانه توجه ام را جلب کرد که نوشته بود (سماوری که به بزم حسین می جوشد ؛ بخار رحمت آن جُرم خلق می پوشد)
نمی دانم چه شد ناخودآگاه داخل چایخانه شدم ،
من در آنجا ایستاده بودم، با دلی پر از شوق و دستانی که به امید خدمت به عزاداران، استکان ها را با مروارید های اشک عاشورا میشست.حس میکردم که چای، آنگونه که در اربعین بر سر سفره زائران امام حسین جا دارد، در چایخانه حسینی نیز، الهام بخش پیوندی عمیق با ارادت به اهل بیت است.
این چای تلخ، یادآور لحظاتی پرشور در کنار دوستان و زائران بود که با هم عشق را در هر جرعهای حس میکردیم و نغمههای " لبیک یا حسین" را با دلی پر از شکرگزاری به زبان میآوردیم.
بوی چای و کلام “یا حسین” در فضا طنینانداز بود و روح و روانم را جلا میداد. احساس کردم که در این مجلس، من تنها خادم چایخانه نیستم، بلکه یک سرباز در صفوف عاشقان حسینیام.
این روز، برای من فصل تازهای در زندگیام بود؛ فرصتی که خداوند به من عطا کرده بود تا در قدرت و عظمت عشق به مولایم شرکت کنم. هربار چشمم به چهرههای پر محبت و محبتطلب میافتاد، موجی از شکرگزاری در دل نشاندم. تا آنجا که چای، پیوندی جاودان با محبت امام حسین را در دلم زنده نگهداشت، و من با اطمینان به این که در این لحظات بینظیر در کنار عاشقان امام حسینم، زندگی میکنم.
چهارشنبهای که به شکرانهاش، زائران نورانی حضرت رضا به حریم پاکش گام مینهادند، دل جامانده من نیز در حسرت فراق و دوری از حرم مطهر در جستوجوی فرصتی برای خدمت در چایخانه و موکب های عزاخانه حسینی میتپید.
چایخانه، گویی دنیای دیگری بود. عطر دلانگیز چای گلاب تازه دم کرده، فضا را پر کرده بود و صدای محزون نوحهخوانی روشندل ، با نغمههای دلنشینش، دلهای عاشق را به شور میآورد.
هر استکان چای قند پهلو ، گویا جرعهای از محبت و ارادت به سید الشهدا بود؛آقای کریمی که مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ فی تُرْبَتِهِ است و لذا همگان در صف چای متبرک حضرتی ایستاده اند. در آن چایخانه، هر قطره معطر و داغ، نمادی از عشق بیپایان به حضرت اباعبدالله به مصداق (اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرُدُ اَبَداً) به شمار میرفت.
من ، پا به شفاخانه حضرت اباعبدالله گذاشته بودم و در دل خود نیت کرده بودم که روز زیارتی امام رضاجان بتوانم خدمت کنم.در گوشه مجلس و مقابل چایخانه نشستم . کتیبه مخمل مشکی رنگ سر در چایخانه توجه ام را جلب کرد که نوشته بود (سماوری که به بزم حسین می جوشد ؛ بخار رحمت آن جُرم خلق می پوشد)
نمی دانم چه شد ناخودآگاه داخل چایخانه شدم ،
من در آنجا ایستاده بودم، با دلی پر از شوق و دستانی که به امید خدمت به عزاداران، استکان ها را با مروارید های اشک عاشورا میشست.حس میکردم که چای، آنگونه که در اربعین بر سر سفره زائران امام حسین جا دارد، در چایخانه حسینی نیز، الهام بخش پیوندی عمیق با ارادت به اهل بیت است.
این چای تلخ، یادآور لحظاتی پرشور در کنار دوستان و زائران بود که با هم عشق را در هر جرعهای حس میکردیم و نغمههای " لبیک یا حسین" را با دلی پر از شکرگزاری به زبان میآوردیم.
بوی چای و کلام “یا حسین” در فضا طنینانداز بود و روح و روانم را جلا میداد. احساس کردم که در این مجلس، من تنها خادم چایخانه نیستم، بلکه یک سرباز در صفوف عاشقان حسینیام.
این روز، برای من فصل تازهای در زندگیام بود؛ فرصتی که خداوند به من عطا کرده بود تا در قدرت و عظمت عشق به مولایم شرکت کنم. هربار چشمم به چهرههای پر محبت و محبتطلب میافتاد، موجی از شکرگزاری در دل نشاندم. تا آنجا که چای، پیوندی جاودان با محبت امام حسین را در دلم زنده نگهداشت، و من با اطمینان به این که در این لحظات بینظیر در کنار عاشقان امام حسینم، زندگی میکنم.