
پسرک، درب کارتن مقوایی را کمی باز کرد، با احتیاط، دستش را به داخل برد و بعد به آرامی بیرون آورد. میتوانست تپش شدید قلب همسفرش را از میان دستهایش احساس کند، سر او را به سینه چسباند، بعد انگار سر در گوش او گذاشت.
به گزارش دل عالم به نقل از ایسنا، چند لحظهای به همین حال گذشت، چیزی بینشان ردوبدل شد. بعد، سر او را به آرامی بوسهای زد، گُلِ دستهایش که در باغ بینالحرمین از هم شکافت، همسفرش بال زد و در ازدحام جمعیت، اوج گرفت. رفت و رفت. بالا و بالاتر، به اندازه وسعت قلب پسرک بالا رفت.
سال پیش بود؛ در موکب خاتمالانبیاء(صلی الله علیه و آله) رفسنجان در کربلا کار میکرد. گره، کجا به زندگی ۱۷ ساله او خورده بود، خدا میداند. کبوتر دلش را پر داده بود به سمت حسین (علیه السلام)، نذر کرده بود تا مشکلش برطرف شود و او هم در عوض کبوتری را ساکن کربلا کند.
لطفی که تو به من کردهای مادرم نکرد ای مهربانتر از پدر و مادرم حسین
و حسین جان مهربان لطف کرد و گره باز شد.- به دو ماه هم نکشید- حالا "پوریا" مانده بود و عهدی که بسته است. دوباره اربعین در راه بود و او مسافر این راه، و خادم همیشگی موکب خاتم الانبیاء.
قدم در راه گذاشت اما این بار یک همسفر جدید با او بود. عهد او نه از جنس آدم بزرگها، که از جنس آرزوهای خودش بود: «یک کبوتر را می آورم و در بینالحرمین رها میکنم»؛ به همین سادگی و به همین صداقت.
سال گذشته پوریا عبدالوهابی نوجوان ۱۷ ساله رفسنجانی که در نانوایی موکب خاتم الانبیاء (صلیه الله علیه و آله) در کربلای معلی خدمت میکرد، به امام حسین علیه السلام متوسل شد تا به خواستهاش برسد. او نذر کرد که اگر خواسته اش برآورده شد، کبوتری را در بینالحرمین آزاد کند.
پوریا بعد از دو ماه به آرزویش رسید، به گفتهی خودش، به تمام آرزوهایش رسید. خوشحال از این اجابت دعا، چند روز قبل از سفر اربعین کبوتری خرید، توی کارتن کوچکی گذاشت و با اتوبوس تا کربلا آورد.
امسال هم پوریا لباس سبز خادمان موکب خاتم الانبیاء را پوشید و قبل از شروع خدمت در نانوایی، با شوق وصف ناپذیری کبوتر را از کارتن کوچکش بیرون آورد و راهی بینالحرمین شد و نجواکنان نذرش را ادا کرد و به کبوتری که از رفسنجان آورده بود، آزادی بخشید.
پوریا بیقرار بود و کبوتر آرام در دستان پوریا. قرار بود این کبوتر بسیار زیبا برای اولین بار در عمر سه ماههاش، پرواز را تجربه کند آن هم در بینالحرمین!
نمیدانم موقع رهایی کبوتر، نجوای پوریا با امام حسین (علیه السلام) چه بود اما هر چه بود دلش قرار یافت و کبوتر در آسمان بینالحرمین پرواز کرد.
و این گونه، نه تنها کبوتر ساکن همیشگی کربلا شد که دل پوریا عبدالوهابی هم در کربلا سکونت گزید.
چه پرواز زیبایی داشت کبوتر و چه حال خوبی داشت پوریا...